۱۳۸۶ اسفند ۷, سه‌شنبه

آقاي مهرجويي جوگير و برادران کوئن

*آقای مهرجويي ((سنتوری)) را ديدم ونه فقط خودم که کلیه همکاران نيز به حساب کذايي مبلغ کذايي را واريز کرديم.فيلم خوبی بود.دوستش داشتم ولی راستش را بخواهيد قدرت تشخيصم را از دست داده ام .وقتی از فيلمی خوشم مي آيد نمی توانم به ضرس قاطع ادعا کنم که فيلم خوبی ديده ام .چون راستش فکر می کنم آنقدر فيلم بد در سينمای ايران ديده ام که هر فيلم متوسطی می تواند هيجان زده ام کند.به هر حال فکر کنم آدم جو گيری هستيد .هم خودتان هم دوستانتان که در باب توقِف فيلم هياهو می کنيد.واقعا نمی فهمم چطور انتظار داشتيد اين فيلم در سينماهای تهران اکران شود.مثل اينکه در هپروت زندگی می کنيد.

 

*روز 22 بهمن بعد از راهپيمايي و زدن مشت بر دهان استکبار با بليطهای اهدايي پدرجان (چون قبله عالم همه بليطهايش را به فک و فاميل خودش شوهر داده بود!!!!!) رفتيم سينما سپيده ولی مديران جشنواره و سينما تشخِيص دادند که فيلم کنعان که در برنامه ذکر شده بود  برايمان مناسب نيست و به جايش فيلم مزخزفی که ترکيبی بود از مهناز افشار ,حميد گودرزی وماشين های بالای 100 ميليون و خانه های بالای چند مليارد و من حتی اسمش را هم فراموش کرده ام برايمان اکران کردند .ولی ماکه ملت پر رويي هستيم ساعت 10 شب رفتيم سينما بهمن چون احساس کرديم اگر فيلم کنعان را نبينيم خيلی بد است و ممکن است نديده بميريم. و ماجراجویی خونمان هم پايين آمده بود .بعد از شامورتی بازی فراوان دو فقره بليط تهيه کرديم .يعنی قبله عالم گفت يکي از بليط ها را بنده خدايي همينطوری داده (حالا اين بنده خدا کی بوده و چرا داده من مشکوکم)  يکی را هم از بازار سياه ابتياع کرديم.جان کلام رفتيم فيلم را با احوالاتی که رفت ديديم و خيلی خوشمان آمد .ولی از ترسمان به همان دلايل بالا جايي نگفتيم .چون بعيد نبود تعريف کنيم و مثل سنتوری خلق الله بگويند اه اه چه بد سليقه .خيلی فيلم بد و بی کيفيتی بود....

*از کل فيلمهای اسکار همين فيلم برادران کوئن را ديده بوديم و خوشحال شديم که همه جايزه ها را به همين فيلمی که ما ديده بوديم دادند .البته راستش کمی تعجب هم کرديم.به هر حال ما چيز زيادی سر در نياورديم و هرچه با قبله عالم سعی کرديم تحليلش کنيم وادای آدمهای کار بلد را در بياوريم ولی عقلمان به جايي نرسيد.به نظرم آخرش به شدت چيزی کم داشت....

 

پ.ن.از دوستانی که توجه داشتند که من بی سر وصدا و اعلان همگانی برگشتم بلاگ اسپات و بابت اينهمه جا به جايي دعوايم نکردند سپاسگزارم.

 

کامنت خصوصی :آقای مارانا نمی دانم چرا نمی توانم برايتان کامنت بگذارم.صفحه نوشتن کامنت باز نمی شود.به هر حال ناراحت نمی شويد بگويم از وقتی پستهای کوتاه می نويسيدوبلاگتان را خيلی بيشتر دوست دارم.به حال هوای قديم برگشته است.يک مدتی زيادی جدی شده بوديد...

 

 

 

 

۱۳۸۶ بهمن ۲۴, چهارشنبه

((دلم مي خواد برم جايي که صبح بيدار ميشم هيچ کس رو نبينم.وقتي ميرم بيرون به کسي نگم کجا ميرم .کسي نگرانم نشه دل کسي برام تنگ نشه.))

ميناي فيلم کنعان

 

اين حرفها يک جايي رو تو دلم تکون داد ولي شايد از يک زاويه ديگه.

دلم ميخواد برم جايي که منتظر کسي نباشم.نگران کسي نباشم.نگران چيزي نباشم.نگران حال مادرم که با خاله ام قهر کرده .نگران پدرم که کارهاش خوب پيش نميره.نگران برادرم که عاشق شده...

نگران خونه زندگيم که مرتب نيست.نگران اضافه وزنم .نگران کارهاي شرکت .نگران کارهاي عقب مونده خونه.

نگران قسط سر ماه. نگران شوهرم که آيا از زندگي با من راضي هست ...

وقتي عصبيم دلم ميخواد داد بزنم وقتي داد نمي زنم خودم رو مي خورم وقتي داد ميزنم از اينکه ديگران رو ازار دادم خودم رو مي خورم .

وقتي غمگينم دلم ميخواد گريه کنم ومجبور نباشم براي کسي توضيح بدم چرا ....

شايد دلم بخواد يک هفته تموم با کسي حرف نزنم به کسي زنگ نزنم بدون اينکه نگرانم بشن ...

دوست دارم مواظب هيچ چي نباشم هيچ کاري هيچ حرکتي و هيچ کسي...

دوست دارم رها باشم عين پری که بال يک قنجشک جدا ميشه و آروم آروم تو هوا چرخ می خوره تا يکجايي بشينه....

۱۳۸۶ بهمن ۱۶, سه‌شنبه

امتحان مي کنم

امتحان میکنم انشا...که مقبول درگاه حق باشد و ما از این آوارگی نجات پيدا کنيم.