۱۳۸۷ تیر ۱, شنبه

اراجيف يک کارمند نا اميد

پشت مونیتور قایم شده ام .تلفنها را جواب نمی دهم .ناخنهایم را می جوم.انگیزه ندارم .می خواهم بمیرم.مرگی راحت و بی درد. رئیس صدایم می کند می دانم که لیست کارانه ها وافزایش حقوقها رد شده است  پس عجالتا خطری تهدید نمی کند..

از منابع انسانی زنگ می زنند. باید بروم کارتهای راهیان سلامت بگیرم برای استخر.چیز بیهوده ای است من هرگز با این کارتها استخر نرفته ام چون از آب می ترسم .در کل خاصیتی ندارد گرفتن کارت راهیان سلامت .بوی تعفن زندگی کارمندی میدهد .کارمندی که من هستم و فروخته ام خودم را به بهایی اندک به کارت راهیان سلامت و کارت باشگاه انقلاب و سالی چند صد هزار تومن بن شهروند .

اما خوب است حداقلش بلند می شوم از پشت میزم و می روم 4 طبقه پایین تر و چند تا کارت آبی رنگ جواد می گیرم ودلخوش میشوم .انگیزه ای است برای زندگی کردن در این لحظه کارت راهیان سلامت که بین انگشتانم لمسشان می کنم و....

پ.ن.LOST تمام شد!!!