۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

به تو که نمی دانی

 

امروز هشت ساله که ما همخونه ایم . و من هنوز دوستت دارم . و تو هنوز بهترین دوست زندگی منی و بهترین سهمی هستی که من از دنیا گرفتم  . انقدر که بعضی وقتها فکر میکنم چرا انقدر خوش شانس بودم . و می ترسم .می ترسم نکنه خواب باشه بیدار بشم و ببینم تو نیستی . هنوز هم خواب می بینم که دارم  با آدم بی ربطی ازدواج می کنم و تو خواب وحشت زده سعی می کنم دیگران رو متقاعد کنم که اشتباه می کنن که من قبلن ازدواج کردم با تو !ولی همه فکر میکنن منم که  اشتباه می کنم بعد من از شدت ترس از خواب می پرم و می بینم که تو هستی  و من خوشبختم .سالهاست که این خواب رو می بینم .

اینها رو هیچ وقت به تو نمی گم ولی بودنت شادی زندگی منه .

این ها رو نوشتم که یادم بمونه برای بعدها .که روزی بود در زمستانی که هر روزش هزار سال می گذشت و زندگی سخت بود تو این شهر و تو این مملکت .هشتمین سالگرد ازدواجمون بود و من هنوز دوستت داشتم و تو انقدر افسرده و غمگین بودی که  من کاری برای خوشحال کردن تو نمی تونستم بکنم .

ولی مطمئنم یه روز خوب میاد ..

 

 

۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

9 سالگی

این وبلاگ خاک گرفته امروز 9 ساله شده  . دیگر خیلی هم کوچک نیست .فکر کنم درخت سن وسال داری باشد برای خودش.آدم اگر بود می شد  که کلاس سوم برود و حکایت مهاجرت خانواده هاشمی را از کازرون به مشهد بخواند .

 

تولد مبارک  درخت کوچک و مناسبت عزیز دیگر من .