۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

...

می شینم روی کارتون باز نشده توی خونه جدید , نگاه می کنم به اینهمه کارتون , کمد , تخت , میز و بقچه باز نشده .وفکر میکنم چی شد اون دختر که دلش می خواست همه زندگیش سه تا چمدون باشه که هر وقت خواست ورشون داره و دل بکنه وبره .از کی من شدم این زنی که اینهمه اشیای بیهوده دور خودم جمع کردم که مثل میخ من رو کوبیده به این زندگی؟