۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه

زنان تکه تکه

تکه تکه شده ام ! نمی دانم کی و کجا ؟ ولی سالهاست تکه تکه ام و تکه هایم پراکنده شده اند در زندگی .

وقتی پشت کامپیوتر شرکت وبلاگ می خوانم تکه ای کارمندم نهیب می زند که باید نقشه ها را کنترل کند . نقشه ها را که باز می کنم دلم برای زبان خواندن تنگ می شود؟ زبان که می خوانم یادم می افتد که قول داده بودم بنویسم . این هفته !قول داده بودم خیلی جدی !

کاغذ را که روبرویم می گذارم تکه مادردرونم بیدار می شود و یادم می آورد که با دخترم وقت نمی گذرانم !با دخترم گل بازی که میکنم آشپز درونم فریاد می زند که چه آشپزی بدی هستم هفته ها بوی غذا از خانه ما بلند نشده ....

ای زنان تکه تکه ی من یا رهایم کنید یا جمع شوید باشد که به هم بچسبانمتان .شاید که رستگار شدم.