۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

شبهای تهران

علی بی پستی نوشته که لابد من آخرین کسی هستم که می خوانمش-بسکه بلد نیستم با گودر کار کنم و یاد هم نمی گیرم-همان پستی که گفته این شبها,شبهای سختی است که باید با دوستانمان سرکنیم با دوستانی که تجر به هایشان و دلتنگیهایشان از جنس ماست .و رنگ سبز دارد و 25 خرداد و با آنها نگردیم که حوصله موسوی و کروبی و سیاست و اختشاش ندارند.یک دوستی هم در کامنت این لینک در وبلاگ هرمس آمده نوشته که دسته بندی نکنیم خط نکشیم بین آنها که 25 خرداد را دیده اند و آنها که ندیده اند .راست می گوید شاید!ولی نمی شود.به شرافت قسم نمی شود !شاید به خاطر حفظ دوستی با همین دسته دوم است که بهتر است این روزها نبینیمشان.نمی شود این روزها با کسی که نصیحتت میکند حتی سیگاری گیراند . نمی شود ...شاید روزهای دیگری که اینها همه خاطره شده باشد بتوان دوباره نشست و هم سفره و هم پیاله شد با این دوستان غریب.اما نه این روزها ...نه باکسی که بوی خیابان نمی دهدنه با کسی که نگران کسی نیست و بعد از هر اختشاش نمی دود پشت مونیتور کذایی که ببیند کی ها می نویسند و نگران آنها باشد که هنوز چیزی ننوشته اند .