۱۳۸۶ آبان ۲۷, یکشنبه

خزعبل

1-به دو دسته از رانندگان آژانس نمی توانم اعتراض کنم. حتی اگر بدترین مسیر و بدترین لاین را انتخاب کنند یا با سرعت مورچه حرکت کنند.آنها که از من جوانترند چون غرورشان جریحه دار میشود وآنها که از من مسنترند چون احترام سن وسالشان اجازه نمی دهد.


2-یک جفت نیم چکمه مشکی بند دار خریده ام .خیلی دوستشان دارم.وقتی چیزی میخرم که دوستش دارم .ملت را بیچاره میکنم.اول از همه قبله عالم .به این ترتیب:


-وای چقدر کفشهام رو دوست دارم.


-به نظر تو خیلی قشنگ نستن؟


-وای چقدر خوشحالم این کفشها رو خریدم.


-نه جدا بی نظیر نیستن؟


-به نظرت با اون دامن مشکی بهتر میشن یا شلوار کوتاه؟


واین داستان تا 48 ساعت حداقل ادامه دارد.


3-زیاد گریه میکنم .بی دلیل.


4-تازگیها خواب مشابهی در شبهایم تکرار میشود.کودکی که همراه من است و از نیمه راه باز می گردد یا من رهایش میکنم یا گم می شود .می دانم که امتداد تردیدهای بیداریم هست در کودکی که میخواهم داشته باشم یا نه.اما دانست چیزی از تردیدهایم و خوابهایم نمی کاهد.


5-اشتباه نکنید بند 4و5 ربطی به هم ندارند.


6-.بین شناختن و دوست داشتن زنان باید یکی را انتخاب کرد حدمیانه ای امکانپذیر نیست.(از کتاب سکه سازان -آندره ژید).


7-به زودی از این بلاگ اسپات احمق جا به جا می شوم.


8-اینها که سیزده چهارده بند می نویسند عجب همتی دارند