۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

شما باور نکنید

می خواستم بگویم نمی نویسم چون مادر شده ام وسرم شلوغ است .یا کمی افه های روشنفکرانه تر بیایم وبگویم بلاتکلیفم شبیه مادرها نیستم گیجم در حیرت بچه دار شدنم یا روضه بخوانم و بگویم دچار افسردگی بعد از زایمان شده ام شاید دلتان بسوزد و انقدر سرزنشم نکنید که نمی نویسم .
بعد از همه این فکرها آن ته مانده حیایی که در وجودم مانده اجازه نداد که این دروغها را قالب کنم .در واقع هیچ کدام اینها نیست .دخترم بچه نجیبی است که (بزنم به تخته)خوب می خوابد و در بیداری هم بچه خوش اخلاق بی آزاری است که کاری به من ندارد . اینکه بلاتکلیفم هم که تازگی ندارد دچار افسردگی بعد از زایمان هم نیستم .خوب و خوش و خرمم وروزی دو بار سریالهای مزخرف فارسی 1 را می بینم .و زوما بازی میکنم
پس هر چه گفتم شما باور نکنید یادتان باشد قبلش هم همین آدم ....گشادی بودم که هنوز هم هستم