۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

دلتنگی


گاهی مثل الان دلم می گیرد از این شهر


از این کوچه از این خیابان از این میز و از همه چهر ه هایی که نامی دارند و نسبت هایی کاذب با من


دوست داشتم برگ سبکبالی بودم می افتادم در آب جوب و میرفتم تا جایی دور گم و تنها بی هیچ نشانی


وفراموش می کردم که درختی کوچکم با ریشه های سخت .سخت ترینش پسرک مهربانی است که نگاهش رد کهنه عشق دارد هنوز.