۱۳۸۶ شهریور ۵, دوشنبه



.زن ومردجوانی روی موتور در حرکتند .زن روسری قرمز به سر دارد .شبیه دوست پسر دوست دخترند تا زن و شوهر




زن می گوید از دکتر مقدسی وقت گرفته است مرد به موضوع علاقه نشان نمی دهد زن اصرا رمیکند هنوز تصویر دل انگیز زن ومرد جوانی است که با هم جدل میکنند موتور میپیچد از جایی و ما سر کودکی را میبینیم که بین زن ومرد مچاله شده است.معنای تصویر تغییر میکند وگفتگو هم.زن وشوهری هستند که زن باردار کودک دوم است ونمی خواهد این بچه دوم را میخواهد هیکلش را حفظ کند کلاس برود ومرد اصرار میکند و... د


بيست انگشت فیلم خوبی است ومانیا اکبری میتواند فیلمساز خوبی باشداگر...د




***


من کماکان جا ومکان درست وحسابی ندارم یعنی معلوم نیست همینجا که نشستم بمانم یا بروم سه تا کوچه بالاتر آن یکی ساختمان.فرقش فقط این است که کارفرمایمان از سازمان برق میشود شرکت نفت ولی مسیرم 500 متری دورتر میشود واگر ماشین بیاورم هم بدبخت پارکینگ خواهم بود.ناهارهای این ساختمان هم بهتر از آن یکی است.این انگیزه های جدی مهندسی باعث میشود که ترجیح بدهم همین ساختمان بمانم.و


***


دلم سفر میخواهد .بسیار


***


این دوستان ما سعی کنند پخشیدگی مهمانی ها وعروسیهایشان را در طول سال رعایت کنند تاما که ماه تا ماه کپک میزنیم ویکبارگی در یکماه 5 تاعروسی و 10 تامهمانی دعوت میوشیم دچار تراکم مشغله نشویم.د


***


آقا این دالها آخر هر خط مال این است که من کماکان به رغم راهنمایی ناتالی عزیز تازه متولد نتوانستم پاراگراف بندی در این بلاگر را یاد بگیرم وتا دال ته خط را پاک میکنم نقطه ته خط میپرد سر خط.د


***

دولت مهرورزی





این تصویر وخبر را گروه خیرین شرکت ما ارسال کرده اند ودرخواست کرده اند به هر طریقی حداقل با پخش خبر کمکی کنند در جهت رفع مشکل خانواده .من که چشمم آب نمی خورد ...د
تصاویر گویا نیست. عکاس بینوا رویش نشد نزدیکتر شود. مادر دخترک هم نخواست که از نزدیک از چهره دخترک تصویری تهیه شود.زن بینوا می گفت " وقت قرارداد اجاره خانه که تمام شد، صاحبخانه که می بیند مستاجرهایش آهی در بساط ندارند به بهانه اینکه در خانه باجناقم اتاقی برای شما تهیه کرده ام اسباب و اثاث مان را بار ماشین کرد وقتی از اطراف محل قدیمی مان دور شدیم به ناگاه راننده ترمز کرد و به همراه صاحبخانه اسباب مان را بر روی خیابان خالی کردند و رفتند."الان ده روزی است که در پیاده رو کنار دیوار مدرسه ای که نامش علی بین ابیطالب است سکنی گزیده اند."مرد خانه مان راننده سرویس کارکنان ایران خودرو می باشد. پیمانی کار می کند. ماشین از خودمان نیست." دخترک رنگ پریده است و ده دوازده سالی بیشتر ندارد و در فضای اطراف بین وسیله های خانه نشسته است. روزها مرد درخانه (پیاده رو) نیست سرکار است و شبها ... .تا کنون از طریق مساجد محل و شهرداری منطقه 15 و کمیته امداد اقدام موثری انجام نشده است. نشانی محل اقامت: تهران، افسریه، شهرک مسعودیه،اسلام آباد، خیابان مسلم، پیاده رو جنب مدرسه علی ابن ابیطالب.پی نوشت :1- از تمامی عزیزان خواهش می شود به هر گونه ای که خود صلاح می دانند در تکثیر و پخش این خبر همکاری نمایند. اگر مقدور است در پست های وبلاگتان کار کنید یا در پی نوشت های مطالب خود به همراه آدرس وبلاگ حقیر اشاره نمایند.2- از دوستانی که به نوعی با اصحاب رسانه های جمعی همانند روزنامه ها ، صدا و سیما و سایتهای خبری و خبرگزاری ها ارتباطاتی دارند تقاضا می شود نسبت به پخش و فراگیر شدن جریان مزبور عنایت نمایند.3- از تمامی دوستانی که به نوعی در اطرافیان خود از اصحاب قدرت و ثروت آشنایی دارند عاجزانه تقاضا می شود نسبت به انتقال مطلب حاضر اقدام فرمایند، شاید که در این بین از وزیری و وکیلی و تاجری و ورزشکاری و ... کسی پیدا شود که بتواند مشکل این بندگان خدا را حل نماید.4- در صورتی که عزیزی توان کمک دارد(به هر شکلی) خواهش می شود سریع اقدام نماید. ده روز( امروز بیست و هشتم مرداد هم گذشت) از پیاده رو نشینی این خانواده می گذرد.





۱۳۸۶ مرداد ۳۰, سه‌شنبه

عقب ماندگی






راستش آمدم بگویم این کتاب را که اسمش از خودش طولانی تر است (داستان خرس های پاندا به روايت یک ساکسيفونیست که دوست دختری در فرانکفورت داشت)بخوانید .دیدم من آخرین نفری هستم که خوانده ام کلی ضایع شدم.
خواستم بگویم فیلم
Paris j t'aime
راحتما ببینید دیدم همه عالم مجازی قبل از من ديده و.بسی ابراز احساسات کرده اند پس فقط خواستم بگویم منهم دیده ام واپيزود باستیلش را که این خانم ایزابل کوکست عزيز کارگردانی کرده است را با آن اپيزود که ژولیت بینوش دنبال روح پسر مرده اش می گردد وآن اپيزود سر قبر اسکار وايلد را خیلی دوست داشتم واپيزودهای گاس ون سنت وجوئل کوئن را که قبله عالم آنهمه دوست
داشت اصلا دوست نداشتم.
شما رو به خدا یکی بگه با این ادیتور بلاگ اسپات چطور میشه نوشت .من اصلا نمی تونم انگلیسی بنویسم وسط متن .نقطه های ته خط هم همه اش می پرد سر خط.

۱۳۸۶ مرداد ۱۶, سه‌شنبه

خانه نو




دلبسته هر چیزی هستم که رنگ کهنگی وزمان گرفته باشد.دلبسته خانه های قدیمی .آدمهای پیر.اشیای کهنه حتی مدل لباسهای قدیمی مدل آرایش موی قدیمی.سخت بود برایم دل کندن از خانه قدیمی از درخت کوچک قدیمی .هجرت می کنم به این خانه جدید شاید فصل تازه ای باشد برای کارها و نوشته های تازه