۱۳۹۱ بهمن ۲۸, شنبه

بچه خدا ندارد

 

بچه سه سال ونیمه است .بچه خدا ندارد . من و پدرش درباره خدا حرف نمی زنیم .من برای خودم خدایی دارم مهربان وسیع بخشنده .این خدایی است که برای من مانده . خدایی که از دست دیگران نجاتش داده ام .با دیگران از خدایم حرف نمی زنم . ترجیح می دهم فکر کنند خدا ندارم . اینطوری راحت تر است . حوصله جهنم و موهایی که قرار است از چاه آن آویزانم کنند ندارم . خدایم را قایم می کنم .

پدرش را نمی دانم . نمیدانم از خدای سالهای دور چیزی برایش مانده یا نه . اگر هم مانده اوهم مثل من خدایش را قایم کرده .

برای همین است که بچه خدا ندارد . چون ما در خانه امان از خدا حرف نمی زنیم . می گذاریم باشد تا بعدها خدایش را پیدا کند . ولی می ترسم . نکند خدایش را پیدا نکند . نکند دیر شود ...