۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

entreles murs


در دنیا کار گردانهایی هستند که می توانند فیلمهایی بسازند شبیه کلاس(میان دیوارها) که در میان دیوارهای یک مدرسه بگذرد و کل کل های معلم باشد با شاگردانی از هر رنگ و دین و نژاد . و در آن هیچ اتفاق هیجان انگیزی نیافتد .کسی عاشق کسی نشود.کسی نمیرد,کسی رستگار هم حتی نشود .اما تو دو ساعت و چند دقیقه چشم از تلویزیون بر نداری .ساعتت را هم نگاه نکنی .وقتی تمام شد فکر کنی چه حیف که تمام شد بعد مسواک بزنی .بروی در رختخوابت دراز بکشی وفکر کنی که کارل چرا از مدرسه قبلی اش اخراج شده بود و نگران سلیمان باشی که آیا پدرش او را به مالی باز می گرداند یا نه وبه اسمرالد که چه خوب کتاب جمهوریت را خوانده بود و....هستند کارگردانهایی از این قبیل در دنیا, که ما از آنها نداریم .مثل چیزهای دیگری که نداریم البته

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

شبهای تهران

علی بی پستی نوشته که لابد من آخرین کسی هستم که می خوانمش-بسکه بلد نیستم با گودر کار کنم و یاد هم نمی گیرم-همان پستی که گفته این شبها,شبهای سختی است که باید با دوستانمان سرکنیم با دوستانی که تجر به هایشان و دلتنگیهایشان از جنس ماست .و رنگ سبز دارد و 25 خرداد و با آنها نگردیم که حوصله موسوی و کروبی و سیاست و اختشاش ندارند.یک دوستی هم در کامنت این لینک در وبلاگ هرمس آمده نوشته که دسته بندی نکنیم خط نکشیم بین آنها که 25 خرداد را دیده اند و آنها که ندیده اند .راست می گوید شاید!ولی نمی شود.به شرافت قسم نمی شود !شاید به خاطر حفظ دوستی با همین دسته دوم است که بهتر است این روزها نبینیمشان.نمی شود این روزها با کسی که نصیحتت میکند حتی سیگاری گیراند . نمی شود ...شاید روزهای دیگری که اینها همه خاطره شده باشد بتوان دوباره نشست و هم سفره و هم پیاله شد با این دوستان غریب.اما نه این روزها ...نه باکسی که بوی خیابان نمی دهدنه با کسی که نگران کسی نیست و بعد از هر اختشاش نمی دود پشت مونیتور کذایی که ببیند کی ها می نویسند و نگران آنها باشد که هنوز چیزی ننوشته اند .