۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

سکوت میکنم


هی تو! پسرکی که اینرا بر دیوار غزه کشیده آیا هنوز زنده ای؟


تو را می کشند ومن گناهش را بدوش پدربزرگت که زمینش را صد سال پیش به همسایه یهودیش فروخته است می اندازم و سکوت میکنم .


سکوت میکنم چون کور و کرم در هیاهوی مردانی که به نام ستمهای رفته بر تو نان میخورند . سکوت میکنم چون سایه ای خاموشم گرفتار ترافیک و نان و دفتر چه اقساط.


سکوت میکنم چون نیستم چون سالهاست مرده ام

۱۳۸۷ دی ۹, دوشنبه

بی ربط

زمانش که برسد که شاهزاده, شاه شود کسانی که گریستن شاهزاده را دیده اند به معادن نمک تبعید می شوند.

۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

دلتنگی


گاهی مثل الان دلم می گیرد از این شهر


از این کوچه از این خیابان از این میز و از همه چهر ه هایی که نامی دارند و نسبت هایی کاذب با من


دوست داشتم برگ سبکبالی بودم می افتادم در آب جوب و میرفتم تا جایی دور گم و تنها بی هیچ نشانی


وفراموش می کردم که درختی کوچکم با ریشه های سخت .سخت ترینش پسرک مهربانی است که نگاهش رد کهنه عشق دارد هنوز.

۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه

بدون شرح

آدمی زاد است دیگر گاهی مجبور می شود پستی را به دلایلی بی ربط حذف کند.

۱۳۸۷ آبان ۳۰, پنجشنبه

L'aube le soir ou la nuit


بدترین کتابها کتابهایی هستند که تکلیفت با آنها معلوم نیست.
کتابی که وقتی میخوانی نمی خواهی زمینش بگذاری و وقتی زمین می گذاری دوست نداری دوباره برش داری!!!!!احوالات من و یاسمینا رضا و سارکوزی این روزها این گونه است.

۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

اندر حکايت سين وشين

دوساعت مونده به اومدن مهمونها زنگ میزنم به قبله عالم که سر راهش یک دونه(شير) بخره .نیم ساعت مونده به اومدن مهمونها قبله عالم وارد می شه با يک بسته(سير) .مبهوت نگاهش میکنم .از من اصرار که گفتم (يک دونه شير) و از اون انکار که گفتی (يک دونه سير) وتازه طلبکار هم هست که کلی مغازه دنبال یک دونه سير گشته چون هیچ مغازه ای حاضر نبوده يک دونه سیر بفروشه.


من نمی دونم گريه کنم يا بخندم وبدتر از اون نمی دونم با سير چطور ميشه برای لازانيا سس سفید درست کرد؟


قبله عالم که با دیدن قیافه اندوهگین من به وخامت اوضاع پي برده میگه: میدونی تو اصلا (سينت) میزنه!!!!

سخت



سخت است که وسط ماموریت کاری صبح چهارشنبه ای در مهمانسرای جهانگردی بیرجند از خواب بیدار شوی و با ناباوری از یورونیوز بشنوی که اوبامارئیس جمهور شده وبی خودی ذوق کنی وشور اینهمه آدم آن سر دنیا از توی قاب تلویزیون کوچک به تو سرایت کند وکسی نباشد که شادی بی ربطت را با او قسمت کنی

۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه

آرزوی کوچک بی معنی من



در این شب که ماشینی در کار نیست و نه قبله عالمی که ما را برساند آرزو می کنم این شهر خراب شده اتوبوسرانی درست و درمانی داشت و من مثل همه فیلمهای اروپایی می رفتم سوار می شدم و می نشستم پشت پنجره و از آن پشت , شهر خیس را نگاه می کردم تا خانه .

به سلامتی!!!

میخوريم به سلامتيه:



به سلامتی:درخت!نه به خاطر ميوه ش, به خاطر سايه ش



به سلامتی:ديواز! نه به خاطر بلنديش واسه اينکه هيچوقت پشت ادم رو خالی نميکنه



به سلامتی:دريا! نه به خاطر بزرگيش...واسه يک رنگيش



به سلامتی:سايه که هيچوقت ادم رو تنها نميذاره!



به سلامتی:پرچم ايران که سه رنگه ,تخم مرغ که دو رنگه ,رفيق که يه رنگه



به سلامتی:همه اونايی که دوسشون داريم و نميدونن, دوسمون دارن و نميدونيم



به سلامتی:نهنگ که گنده لات درياست



به سلامتی:ز نجير نه به خاطر اينکه درازه, به خاطر اينکه به هم پيوستس



به سلامتی خيار نه به خاطر (خ)ش فقط به خاطر يارش



به سلامتی شلغم نه به خاطر (شل)ش به خاطر غمش



به سلامتی بز که با ريشش ريده به هرچی اخونده



به سلامتی کرم خاکی نه به خاطر کرم بودنش, به خاطر خاکی بودنش



به سلامتی پل عابر پياده که هم مردا از روش رد ميشن هم نامردا



به سلامتيه برف که هم روش سفيده هم توش



به سلامتيه رودخونه که اونجا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچيکو دارن...



میخوريم به سلامتيه گاو که نميگه من ميگه ما....



میخوريم به سلامتی اينه که هميشه راستشو ميگه



به سلامتی تابلوی ورود ممنوع که يه تنه يه اتوبان رو حريفه



به سلامتی عقرب که به خاری تن نمیده(عرض شود که عقرب وقتی تو اتیش میره و دورش همش اتيشه با نيشش خودش ميکشه که کسی ناله هاشو نشنوه)



به سلامتی سرنوشت که نميشه اونو از سرنوشت



به سلامتی سيم خار دار که پشت و رو نداره



به سلامتی زغال که با همه ی سياهیش رنگ عوض نميکنه


و به سلامتی غنضفر که این ایمیل رو فرستاده ولی دیگه نمی نویسه و براش مهم نیست که ما وبلاگش رو دوست داشتیم.

۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

به دوست





ما زن وشوهریم و همخانگی مان پر است از همه کسالتها و استیصالهای زندگی مشترک .


ما زن و شوهریم و زندگیمان پر است از عنادها, ترشرویی ها وغر زدنها .


ما زن وشوهریم و زندگیمان پر است از تلاقی ها وبی حوصلگی ها.


ما زن وشوهریم وهمدیگر را می آزاریم چون این رسم همخانگی است.


اما تو بهترین بخش از سهم زندگیم وصبورترین و مهربانترین و تمامترین دوست من هستی .


تولدت مبارک

۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه

کنعان


کنعان به سادگی فیلم خاصی نیست .به طور مجرد که نگاهش کنی در بازه فیلمهای مبتنی بر رابطه فیلم ساده پیش پا افتاده ای هم شاید باشد .اما واقعیت این که هیچ اثر یا محصول هنری را نمی شه به طور مجرد نگاهش کرد .جدای از رابطه اثر و مولف که ملت کلی در بسط و تایید و تکذیبش داد سخن میدن معتقدم که زمان و مکان خلق یک اثر رو در نقدش باید مد نظر داشت.


جان کلام بعد از همه این کلمات قلنبه سلنبه که گفتم می خواستم بگم کنعان امروز و در سینمای ایران اتفاقی است .اتفاقی خوب .
در سینمای پر از خشونت پنهان وابتذال به شدت آشکار و سینمای فراری از نشانه شناسی ومبتنی بر این تفکر که بیننده ایرانی خر است و همه چیز را باید در فیلم فریاد زد مبادا که چیزی دور از چشم بماند


دیدن فیلمی که در ان ادمها انسانگونه با هم حرف می زنند و فیلمی که نشانه های ظریفی دارد از رازهای مگو و رابطه های پنهان آدم را شیفته می کند .
در سینمایی که فیلمهایش را یکبار هم نم توان تحمل کرد اگر فیلمی را بتوانی دوبار نگاه کنی بی آنکه ساعتت را نگاه کنی یعنی فیلم خوبی است.

و بیش از همه فیلمی است درباره سی و چند ساله ها وقصه حیرانی شان .فیلم را که دیدم فهمیدم چقدر سهم ما نسل سی ساله در سینمای این مملکت کم است

.

همه سی ساله های مونث اطراف من جدای از اینکه شوهرشون رو دوست دارند یا عاشق دوست شوهرشون هستند و می خوان برن کانادا یا نمی خوان برن همذات پنداری عمیقی با مینا داشتند. احتمالا یکی از دلایلی که کنعان با اقبال خانمها بیش از آقایون روبرو شده همینه.


از نکات قابل اعتنای فیلم زحمتی هست که ترانه برای این نقش کشیده جدای از اینکه موفق بوده یا نه به نظر من قدم بلند و شجاعانه ای برداشته برای تغییر دادن تصویر تکراری دختر فقیر زحمت کش وبه خصوص ترانه 15 ساله که به نظر میرسه در ذهن همه ما به شکل لایتغیری حک شده .


*از این کلمه اثر هنری خیلی بدم میاد.خیلی ترکیب بی مزه ایه .

۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه

لطفا آقایان نخوانند

وقتی تهیه کننده سریال مامور بدرقه تعریف میکنه که در طول ماه رمضان 10 بار برای تذکر در خصوص اندامهای برجسته خانم مهین ترابی به تلویزیون احضار شده که باسنش جلب توجه میکنه وسینه هاش خیلی تو تصویره و....


وقتی سر هر چهار راه و کوچه ای جلوی هر زن بد بختی اعم از زیبا و آراسته , خسته و درب وداغون با لباس فرم کار ,بچه به بغل , چادری و ... که منتظر تاکسی وایساده ,ترافیک و راه بندون میشه ...


وقتی بزرگترین معضل دولت جمهوری اسلامی پیدا کردن کلاه شرعی برای تسهیل تنوع طلبی آقایون میشه..



فکر میکنم مردان مسلمان ایرانی به آلتهای جنسی متحرک بزرگی تبدیل شدند که با هر بها نه ای حشری شده و به گناه می افتند!!!!!!!!....


با پوزش از جریحه دار شدن احساسات همه خوانندگان مذکر ولی بعضی وقتها آدم انقدر عصبانی میشه که دیگه حوصله خودسانسوری هم نداره...

۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

خواستن یا نخواستن

به بچه دار شدن فکر میکنم و نمی تونم تصمیم بگیرم.
من عاشق بچه ها هستم ولی دلیلی نمی بینم خودم یک بچه به این دنیا اضافه کنم که مطمئن نیستم بتونم مادر خوبی براش باشم.


مادرم مادر خوبی نبود (خدا رو شکر که اینجا رو نمی خونه) از مادرهای تیپیکال فداکار بود که خودشو برای بچه هاش بکشه. الان هم همینطوریه!!! ولی هیچوقت فداکاریهای که در حق من و برادرم می کرد کارهایی نبود که ما می خواستیم و از اینکه ما قدر کارهایی رو که می کرد و میکنه نمی دونستیم و نمی دونیم از دست ما شاکی بود.از اینکه منهم مادری باشم که نتونم نیازهای بچه ام رو درک بکنم بیزارم.از اینکه از این مادرها بشم که زندگیم رو به خاطر بچه ام تعطیل کنم بیزارم.


از همه بیشتر از این بیزارم که بگذارم اتفاق بیفته و بعد دربرابر عمل انجام شده قرار بگیرم.....

۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

هال هارتلی بودن


هال هارتلی که باشی می توانی فیلمی بسازی درباره یک ستاره فیلمهای پورنو که شوهرش را می کشد .وشوهری که فیلمهای پورنو با بازی همسرش کارگردانی می کند و راهبه ای که داستانهای پورنو می نویسد .و آدمهای سادو مازوخیستی که می کشند وشکنجه می کنند و کشته می شوند.


هال هارتلی که باشی وچنین فیلمی بسازی می شود فیلمی لطیف و ساده بی آنکه ازارت دهد که آدمهای کج و کوله اش را می شود دوست داست و برای مرگشان گریه کرد.

۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

خواستن و نخواستن

انسان در خواستن غالبا اشتباه می کند

اما در نخواستن هميشه اشتباه می کند.



__________ Information from ESET NOD32 Antivirus, version of virus signature database 3447 (20080916) __________

The message was checked by ESET NOD32 Antivirus.

http://www.eset.com

۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه

سفر هم حکایت غریبی است برای خودش.

در راستای تبلیغات تائوی عزیز و آقای پیکوفسکی سفری رفتیم به قول دوستان یک چهارم دنیا در بیست روز!!!

البته یک چهارم دنیا که نبود ولی کفایت می کرد که خرد و خاکشیر برگردیم .چنانکه در فرودگاه امام با خاک انداز جمعمان کنند.10- 20 هزار کیلومتر با هواپیما و قطار و کشتی و اتوبوس و100 - 150 کیلومتری پیاده روی....

 به زودی ( در مقیاس درخت کوچک یعنی ظرف چند هفته آینده) روایت تصويری از سفر اینجا میگذارم.فعلا من وقبله عالم شبیه همان چیزی هستیم که دو نفر پس از بیست وچند روز اروپا گردی در ماه مبارک به آغوش مام میهن اسلامی باز می گردند هستیم .تصورش زیاد سخت نیست .هست؟

اعتراف میکنم نه نظم زندگی نه مقررات و شیوه های رانندگی نه اصول زندگی نه شیوه تفکر نه هنر هیچکدام این مقوله ها در اروپا مرا تحت تاثیر قرار نداد که همه را شنیده و خوانده بودم .آنچه بدون تردید تفاوت بنیادین زندگی من و آنها را به رخ می کشید تفاوت دستشویی پمپ بنزینهای ایران و اروپا بود.......:)))))

 



__________ Information from ESET NOD32 Antivirus, version of virus signature database 3424 (20080907) __________

The message was checked by ESET NOD32 Antivirus.

http://www.eset.com

۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

بخشش

هستند کسانی که از بسیاری که دارند اندکی می دهند آن هم برای نام و این خواهش پنهان بخشش آنها را آلوده می کند.


هستند کسانی که اندکی دارند و همه را می دهند.
این کسان به زندگی وبرکت زندگی باور دارند و دستشان هرگز تهی نمی شود.


هستند کسانی که با شادی می دهند و پاداش آنها همان شادی است.


هستند کسانی که با درد می دهند و آن درد تعمید آنهاست.


هستند کسانی که می دهند و از دهش دردی نمی کشند حتی شادی هم نمی خواهند ونظری به ثواب هم ندارند.


این ها چنان می دهند که در آن دره دوردست بوته مورد عطر خود را در فضا می پراکند.


پیامبر و دیوانه

گياه

هیچ نمی کنم .می رسم خانه دراز می کشم روی کاناپه کتاب عاشقانه ای دست می گیرم یا فیلمی عاشقانه می بینم  (حوصله چیزی بیشتر یا جدی تر ندارم).شب می شود می خوابم . سعی میکنم به چیزی فکر نکنم.

زندگی گیاهی یعنی همین!؟  



__________ Information from ESET NOD32 Antivirus, version of virus signature database 3328 (20080805) __________

The message was checked by ESET NOD32 Antivirus.

http://www.eset.com

۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه

کافکا در کرانه

آقای موراکامی عزيز

در 4 روز گذشته 2 بار کتاب کافکا در کرانه را خواندم .در زندگی کتابخوانی من رکورد جدیدی است .کتابهای زیادی هستند که بارها و بارها خوانده امشان .اما هیچ کتابی را دوبار بی وقفه پشت سر هم نتوانسته بودم بخوانم.

اما چه شد که کافکا در کرانه از این قاعده مستثنا شد نمی دانم.اینکه چرا اینهمه دوستش داشتم هم نمی دانم .دوست ندارم حتی درباره اش با کسی حرف بزنم .آخر اگر از من بخواهند قصه کتاب را برایشان تعریف کنم نمی توانم .حتی نمی دانم اگر بپرسند موضوع کتاب درباره چه بود چه بگویم.حتی مطمئن نیستم کتابتان خیلی کتاب خوبی باشد.اما راستش گذشته از سالهایی که به هر چیزی گیر میدادم .حالا دیگر وقتی از چیزی خوشم می آید می دانم که خوشم آمده دنبال دلیل و فلسفه اش زیاد نمی گردم.

اما می دانم که هر بار گربه ای ببینم یاد تاناکا خواهم افتاد و خیل دلم می خواهد آن اجرای سه نفره یک میلیون دولاری روبنشتاین و... را گیر بیاورم یک وقتی....

شاد باشید.

سولماز در شهر

۱۳۸۷ تیر ۱, شنبه

اراجيف يک کارمند نا اميد

پشت مونیتور قایم شده ام .تلفنها را جواب نمی دهم .ناخنهایم را می جوم.انگیزه ندارم .می خواهم بمیرم.مرگی راحت و بی درد. رئیس صدایم می کند می دانم که لیست کارانه ها وافزایش حقوقها رد شده است  پس عجالتا خطری تهدید نمی کند..

از منابع انسانی زنگ می زنند. باید بروم کارتهای راهیان سلامت بگیرم برای استخر.چیز بیهوده ای است من هرگز با این کارتها استخر نرفته ام چون از آب می ترسم .در کل خاصیتی ندارد گرفتن کارت راهیان سلامت .بوی تعفن زندگی کارمندی میدهد .کارمندی که من هستم و فروخته ام خودم را به بهایی اندک به کارت راهیان سلامت و کارت باشگاه انقلاب و سالی چند صد هزار تومن بن شهروند .

اما خوب است حداقلش بلند می شوم از پشت میزم و می روم 4 طبقه پایین تر و چند تا کارت آبی رنگ جواد می گیرم ودلخوش میشوم .انگیزه ای است برای زندگی کردن در این لحظه کارت راهیان سلامت که بین انگشتانم لمسشان می کنم و....

پ.ن.LOST تمام شد!!!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه

دانستن چيز بدي است

1-  اگر هزار سوسک زير تخت شما باشد و ندانيد به آسودگی می خوابيد.

2-  اگر يک سوسک زير تخت شما باشد وبدانيد که هست محال است بتوانيد با آسودگی بخوابيد.

 

 

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

۱۳۸۷ فروردین ۲۶, دوشنبه

آنجا که خانه ام نيست

http://mrzine.monthlyreview.org/iran120408.html

 

اين سايت چيه ؟ مال کيه؟ اين آمار رو از کجا آورده ؟

 

آیا واقعا 48 درصد مردم اين مملکت به جمهوری اسلامی و احمدی نژاد و خامنه ای اعتقاد دارند؟

آيا من فقط بخشی از آن 2 در صد  هستم که مطلقا به حکومت بی اعتماد است؟

چرا روزی که ماندم چون دوست نداشتم در کشوری ديگر اقليت باشم کور بودم ؟ چرا نمی دانستم من به اقليت 2 در صدی از اين مملکت تعلق دارم.....

حالا که اينجا غريبه ام با اين ادمها که از گوشت و خون منند...

اين آدمها که همه در حال مقايسه اند همه در حال رقابتند ..

از هرچه که حرف بزنی می دانی آنکه در برابرت نشسته الان دارد چرتکه می اندازد که ماشين تو خانه تو کار تو تحصيل تو قيافه تو همسر تو در آمد تو دانش تو جواهرات تو در چه نسبتی از او قرار دارد.....

حالا که همه در اين خانه که ديگر خانه تو نيست بوی پول میدهند ....

پس چه بايد بکنم

من که در اين لخت ترين موسم بی چهچه سال تشنه زمزمه ام

۱۳۸۷ فروردین ۲۱, چهارشنبه

من و هواي بهار و عقل نداشته

پنجره بازه  و بوی بارون و هوای بهار عقل نداشته ام رو برده....

دلم شمال ميخواد .آنقدر که میخوام گريه کنم . کاش امشب و فردا شب و پس فرداشب مهمونی دعوت نبوديم و ترس از غضب دوستان نبود همين الان می رفتم تو جلد قبله عالم که پاشيم غارغارک رو آتيش کنيم بريم يک گوشه ای...

مکين جان خدا نگذره از اين پست عيدی که نوشتی ...چقدر دلم می خواد کنار آتيش نشسته بودم الان

 

 

۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبه

سالي که نکوست از بهارش پيداست

سال هنوز برای من نو نشده

هنوزتصمیمهای سال نو را نگرفته ام .هنوز حسابهای سال قبل را با خودم صاف نکرده ام .

دوست دارم در سال جديد اتفاقهای خوب زيادی بيفتد آرزوهای زيادی هم دارم

اما دوست دارم امسال کمتر نگران باشم .

.....

ما سال نو را با Lost شروع کردیم و در اعتیاد کشنده ای که مبتلایمان کرد هفته اول پيش از سفر هر روز تا 3 صبح Lost  ديدیم و تمام روز دهن دره کردیم و حوصله هيچ کس را هم نداشتيم چون دلمان میخواست بپريم روی کاناپه دو نفری و بقيه سريالمان را ببينيم. سالی که نکوست از بهارش پيداست....

۱۳۸۶ اسفند ۷, سه‌شنبه

آقاي مهرجويي جوگير و برادران کوئن

*آقای مهرجويي ((سنتوری)) را ديدم ونه فقط خودم که کلیه همکاران نيز به حساب کذايي مبلغ کذايي را واريز کرديم.فيلم خوبی بود.دوستش داشتم ولی راستش را بخواهيد قدرت تشخيصم را از دست داده ام .وقتی از فيلمی خوشم مي آيد نمی توانم به ضرس قاطع ادعا کنم که فيلم خوبی ديده ام .چون راستش فکر می کنم آنقدر فيلم بد در سينمای ايران ديده ام که هر فيلم متوسطی می تواند هيجان زده ام کند.به هر حال فکر کنم آدم جو گيری هستيد .هم خودتان هم دوستانتان که در باب توقِف فيلم هياهو می کنيد.واقعا نمی فهمم چطور انتظار داشتيد اين فيلم در سينماهای تهران اکران شود.مثل اينکه در هپروت زندگی می کنيد.

 

*روز 22 بهمن بعد از راهپيمايي و زدن مشت بر دهان استکبار با بليطهای اهدايي پدرجان (چون قبله عالم همه بليطهايش را به فک و فاميل خودش شوهر داده بود!!!!!) رفتيم سينما سپيده ولی مديران جشنواره و سينما تشخِيص دادند که فيلم کنعان که در برنامه ذکر شده بود  برايمان مناسب نيست و به جايش فيلم مزخزفی که ترکيبی بود از مهناز افشار ,حميد گودرزی وماشين های بالای 100 ميليون و خانه های بالای چند مليارد و من حتی اسمش را هم فراموش کرده ام برايمان اکران کردند .ولی ماکه ملت پر رويي هستيم ساعت 10 شب رفتيم سينما بهمن چون احساس کرديم اگر فيلم کنعان را نبينيم خيلی بد است و ممکن است نديده بميريم. و ماجراجویی خونمان هم پايين آمده بود .بعد از شامورتی بازی فراوان دو فقره بليط تهيه کرديم .يعنی قبله عالم گفت يکي از بليط ها را بنده خدايي همينطوری داده (حالا اين بنده خدا کی بوده و چرا داده من مشکوکم)  يکی را هم از بازار سياه ابتياع کرديم.جان کلام رفتيم فيلم را با احوالاتی که رفت ديديم و خيلی خوشمان آمد .ولی از ترسمان به همان دلايل بالا جايي نگفتيم .چون بعيد نبود تعريف کنيم و مثل سنتوری خلق الله بگويند اه اه چه بد سليقه .خيلی فيلم بد و بی کيفيتی بود....

*از کل فيلمهای اسکار همين فيلم برادران کوئن را ديده بوديم و خوشحال شديم که همه جايزه ها را به همين فيلمی که ما ديده بوديم دادند .البته راستش کمی تعجب هم کرديم.به هر حال ما چيز زيادی سر در نياورديم و هرچه با قبله عالم سعی کرديم تحليلش کنيم وادای آدمهای کار بلد را در بياوريم ولی عقلمان به جايي نرسيد.به نظرم آخرش به شدت چيزی کم داشت....

 

پ.ن.از دوستانی که توجه داشتند که من بی سر وصدا و اعلان همگانی برگشتم بلاگ اسپات و بابت اينهمه جا به جايي دعوايم نکردند سپاسگزارم.

 

کامنت خصوصی :آقای مارانا نمی دانم چرا نمی توانم برايتان کامنت بگذارم.صفحه نوشتن کامنت باز نمی شود.به هر حال ناراحت نمی شويد بگويم از وقتی پستهای کوتاه می نويسيدوبلاگتان را خيلی بيشتر دوست دارم.به حال هوای قديم برگشته است.يک مدتی زيادی جدی شده بوديد...

 

 

 

 

۱۳۸۶ بهمن ۲۴, چهارشنبه

((دلم مي خواد برم جايي که صبح بيدار ميشم هيچ کس رو نبينم.وقتي ميرم بيرون به کسي نگم کجا ميرم .کسي نگرانم نشه دل کسي برام تنگ نشه.))

ميناي فيلم کنعان

 

اين حرفها يک جايي رو تو دلم تکون داد ولي شايد از يک زاويه ديگه.

دلم ميخواد برم جايي که منتظر کسي نباشم.نگران کسي نباشم.نگران چيزي نباشم.نگران حال مادرم که با خاله ام قهر کرده .نگران پدرم که کارهاش خوب پيش نميره.نگران برادرم که عاشق شده...

نگران خونه زندگيم که مرتب نيست.نگران اضافه وزنم .نگران کارهاي شرکت .نگران کارهاي عقب مونده خونه.

نگران قسط سر ماه. نگران شوهرم که آيا از زندگي با من راضي هست ...

وقتي عصبيم دلم ميخواد داد بزنم وقتي داد نمي زنم خودم رو مي خورم وقتي داد ميزنم از اينکه ديگران رو ازار دادم خودم رو مي خورم .

وقتي غمگينم دلم ميخواد گريه کنم ومجبور نباشم براي کسي توضيح بدم چرا ....

شايد دلم بخواد يک هفته تموم با کسي حرف نزنم به کسي زنگ نزنم بدون اينکه نگرانم بشن ...

دوست دارم مواظب هيچ چي نباشم هيچ کاري هيچ حرکتي و هيچ کسي...

دوست دارم رها باشم عين پری که بال يک قنجشک جدا ميشه و آروم آروم تو هوا چرخ می خوره تا يکجايي بشينه....

۱۳۸۶ بهمن ۱۶, سه‌شنبه

امتحان مي کنم

امتحان میکنم انشا...که مقبول درگاه حق باشد و ما از این آوارگی نجات پيدا کنيم.

۱۳۸۶ دی ۳۰, یکشنبه

دوباره عزيمت

دل چرکینم .می روم از اینجا بی آنکه بخواهم بلاگر را دوست داشتم.ولی پس از چندین روز تلاش امروز اولين بار توانستم با فیلتر شکن بلاگر رو باز کنم .
خانه جديد
http://solmaz76.wordpress.com