۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

دعا

خدايا خواهش می کنم وجود داشته باش!

۱۳۸۸ اردیبهشت ۶, یکشنبه

...


اینجوری هاست که یک عکس یادت می آورد که سالهای طولانی دیدن تبت آرزوی بزرگ زندگیت بوده و الان یادت حتی نمی آيد که کی از صرافتش افتادی!!


واینجوری هاست که فکر میکنی به سالهای بین 20 تا 30 سی سالگیت که به گشتن دنبال خدا و کل کل با پدرو مادرت سر ساعتهای رفت و برگشتن وقهر و آشتی با آدمهایی سر گردانتر از خودت گذشت و حیفت می آيد برای آن همه انرژی و سالها که دود شده


و اینجوری هاست که فکر میکنی به این سال های بین 30 و 40 که به همان سرعت می گذرد و دوست داری بایستی و فکر کنی هنوز چقدر دلت می خواهد بروی تبت ...

۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

اما عشق

عشق همان تکه خیلی خیلی کوچک کیک باقی مانده در یخچال است که دوستش داری .اما وقتی من نیستم دلت نمی آید تنها بخوری و نصفش میکنی!