۱۳۸۶ آبان ۷, دوشنبه

زاویه دیگر

دیشب مصاحبه خانم گلستان را خواندم .


حکایت عجیبی است.در کل این مصاحبه که پراست از خاطره نویسندگان و شعرا و فضلا فقط یک جمله درباره فروغ گفته شده :فرخزاد کارمند استودیوی پدرم بود .به عنوان شاعر زن،شاعر های دیگر مثل سیمین بهبانی را ترجیح میدهم.البته بعضی از شعرهای مجموعه تولدی دیگر جالب است ولی اغلبشان را دوست ندارم.



ور پرادعای ذهنم می گوید:عجب آدم عقده ای!!حالا این زن معشوق پدرت بوده که بوده .تو که مثلا روشنفکر تحصیلکرده فرنگی اینطور باید با بغض برخورد کنی و این زن بیچاره را که دستش هم از دنیا کوتاه است به کلی از صفحه هنر وادب مملکت پاکش کنی.


ور با انصاف ساده ذهنم اما می گوید:نه خودت اگر بودی.دختر 19 -20 ساله یک خانواده سرشناس که همینطوری هم خار چشم ملت است دختر عاشق پیشه احساساتی هم باشی که دوست دارد فکر کند پدر ومادرش عاشق همند و قربان صدقه هم میروند بعدش پدرت که می پرستیش بیاید با یک زن شاعر بریزد روی هم و احوال خودت و خانواده ات ومادرت بشود نقل دهان این ملت حسود که نزده هم میرقصند.چکار میکردی؟هزاری هم که مدرسه هنر پاریس درس خوانده باشی با گدار شام خورده باشی و با تارکوفسکی عکس گرفته باشی....؟نه جان من چکار میکردی؟رقیب مادرت را حلوا حلوا می کردی میگذاشتی روی سرت ؟خیلی که خانمی بکنی ترجیح میدهی چیزی نگویی!